مدح و ویژگی های کاروان سیدالشهدا علیهالسلام در راه کربلا
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سـیـنهٔ آدیـنه، جز آئـین صفـا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافـله، غافـل ز خـدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمـزم ز دو چـشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانـنـد، هـمه روح و روانـند این سلـسـله هر یکتنـشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافـله شب تا به سحر، نافـله خوانند بازار جـهـان این هـمـه سـرمـایه ندارد گـلـزار جِـنـان ایـن قَــدر آرایــه نـدارد این قـافـلـه جـز عـشـق، رهآورد نـدارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آیـنـه، بر چـهـرهٔ خـود گَـرد ندارد جـز شـیـرزن و غـیر جـوانـمـرد ندارد مُحـرِم شده از کـعـبـهٔ گِـل، راه فـتـادند از گِل به سوی کعـبهٔ دل، روی نهـادند ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند اینان پـسـر عـشـق و، مـحـبّت پدرانـند با شور حـسـینی به نـوا، جـامـهدرانـنـد دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافـله را قـافـلهسالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست از نـور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست با سـورهٔ عـشـق آمده، هـفـتاد و دو آیـه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست دردانهٔ من، با مـوی بیشانه نبـودهست جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست این دخـتر من، نـازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کـوفه چه کردی بدنِ مُسلـمشان را؟ ای مـاه بـبـیـن مـاه بـنـیهـاشـمـشان را ای سَرو بـبـین سـروِ قـدِ قـاسـمشـان را ای صبح کجا آمده صـادقتر از اینان؟ ای عشق بگـو نامده عـاشقتر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سـردار سـپـاهـم پــسـر اُمّ بـنـیـن اسـت آوردهام از جــان شــمـا تـاب بـگــیـرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافلهام نیست، کدام است؟ عـبّاس، تـرازوی مرا سنگ تـمام است ای روشـنی چـشـم و، چـراغ دل زینب کـشـتـی نـجـات هـمـه و سـاحـل زیـنب وی مـاه رخـت روشـنی محـفـل زیـنب دوری مکن از دیده و از محـمل زینب دارد ســفــر مـا سـفـر دیـگـری از پـی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی |